داستان فلسفی
10 اسفند 1391 توسط آلبوغبیش
زنگ فلسفه
استاد فلسفه یک صندلی میگذاره وسط کلاس و به دانشجویان میگه:
شما باید یک مقاله بنویسید و در آن ثابت کنید که این صندلی وجود ندارد!!!
یکی از دانشجویان بلند میشه و می پرسه : آقا اول شما ثابت کنید کدام صندلی ؟؟؟؟
……………………………
برداشت شخصی از کردار عده ای خاص را به بقیه، تعمیم ندهیم.
سه دوست وارد یک آبادی شدند . یکی بیسواد، دیگری اندک سواد در حد خواندن و نوشتن و سومی فیلسوف بود .
در ابتدای ورود، گوسفندی را بدیدند؛
اولی گفت:
«تمامی گوسفندهای این آبادی خاکستری اند»،
دومی عنوان کرد:
«تو که باقی گوسفندها را ندیده ای، شاید فقط همین یکی خاکستری باشد»،
و سومی اظهار نمود:
«ما که طرف دیگر گوسفند را ندیده ایم، شاید فقط همین طرفش خاکستری باشد.»